محبت کردن

قبول داری محبت مثل ظرف آش میمونه؟!

قبول نداری؟خب باشه ولی چرا داری بهم میخندی؟!!میخوای بگی این پسره دیوونست؟

خب بیا بشین تا بگم برات

یادت میاد قدیما که همسایه ها آش یا نذری میوردن بعد میخواستن ظرفشو ببرن براشون توش شکلات یا سیب یا نهایتا اگه چیزی در دسترس نبود داخلش نبات میذاشتن و میبردن؟یادت اومد؟

واسه تشکر بود دیگه...اینکه بدونن تو هم به یادشونی

حالا فهمیدی محبت چرا مثل ظرف آش میمونه؟

اگه یکی بهت خوبی کرد یاد بگیر که وظیفه اش نبوده...یاد بگیر به فکرت بوده که اینکارو کرده(میتونست اون ظرف آش رو برا کسی دیگه ببره ولی برا تو اورد!)

جواب خوبیشو با خوبی بده...بهش ثابت کن که لیاقت مهربونیشو داری...حتی حتی با یه کار کوچیک

باور کن اینکارت باعث میشه خودتم حس بهتری داشته باشی نسبت به زندگی :)

حساب کتاب

تا حالا شده بشینی با خودت بگی کجای قصه ای؟

شده حساب کتاب کنی ببینی چقدر از عمرت رفته چقدرش مونده؟

تو یه مهمونی باشی پر سر و صدا بگی و بخندی بد یهو به یه جا خیره شی و برای چند دقیقه بری تو فکر...

خب چی شد بعدش؟به چی رسیدی؟

یادمه روزی که از همه چی بریدم و گفتم گور بابای زندگی چند قطره اشک تو چشمام جمع شد...

اون موقع تموم رفقام کنکور رشته های خوبی قبول شده بودند و فقط منه علیرضا مونده بودم وسط اینهمه سوال اطرافیان و خانواده که چرا چرا چرا و بازم چرا های بی مورد واسه شکستم تو این امتحان

کارامو کردم دنبالش بودم که برم...همه میگفتن پشیمون میشی و من محکم بودم.گفتم میخوام برم...تموم کارام اوکی شده بود.جالبی داستان اینه انگار همه چی دست به دست هم داده بود که من برم از این کشور...خیلی زود ویزا و بلیط و...

وقتی هواپیما داشت تیک آف میکرد پشیمون شدم ! باورت میشه؟

حس حقارت داشتم...منی که تا قبلش قاطعانه حرف از رفتن میزدم...

نمیدونم کجای قصه ای ولی هرجا هستی یه ساعت با خودت خلوت کن...زندگی بیشتر از اون که بد باشه،عجیبه

تو به اینجا تعلق داری....پس یه خرده هم خودت واسه خوب شدن حالت تلاش کن :)

زندگی جدید

همیشه پیش خودم میگفتم کنکور لعنتی رو بدم بعدش همه کاری میکنم!

93 واسه اولین بار کنکور دادم و طبق انتظارم خوب نشد...گذشت تا 94 که خب خداروشکر خوب شد

حالا وقت انتخاب رشته بود و منم دور ترین جا رو نسبت شهرم(اصفهان)و نزدیک ترین جا نسبت به تهران رو زدم!

دلم میخواست مستقل زندگی کنم

خسته شده بودم از خونه و فامیل و خانواده....حس تنفر داشتم از جای جای اصفهان.از صفه بگیر تا چهارباغ و آبشار و سیتی سنتر و....

اومدم تهران...اینجا زندگی خیلی متفاوته.نمیدونم خوبه یا بد.فقط میگم متفاوت

خلاصه اینکه تنهایی رو تجربه کردم...اما یچی جالب بگم برات اینکه بعضی وقتا دلم برا همونایی که 2-3 سال پیش ازشون متنفر بودم تنگ میشه....باورت میشه؟!!!

دیگه زندگی اینجا تنهایی گیر دادن مامان بابا رو نداره که شبا زود بخواب یا نصف شب بیرون نباش...ولی تهش چی؟مگه تا چند وقت میخوای شبا بزنی بیرون؟تکراری نمیشه برات؟برای من که شد...

 

زندگی قشنگه ولی به شرط اینکه از لا به لای قلبی که با دوتا دستت درست کردی ببینیش...

عید 91

یادم میاد سال 90 که دوم دبیرستان بودم آرزوم این بود نت پر سرعت داشته باشم

میتونم به جرات بگم تموم مطالب این وبلاگ رو با dial up گذاشتم!

از سرویس مدرسه که پیاده میشدم میرفتم سراغ لوازم التحریری محلمون و کارت اینترنت میگرفتم!

یادتونه صدای وصل شدن مودم رو؟هنوز توی گوشمه... 

از این کد های 972 و اینا هم نمیزدم چون نمیخواستم بعدا بابام بفهمه از روی قبض تلفن :)

عید 91 از یکی عموم هام کارت اینترنت عیدی گرفتم!!کلی ذوق داشتم جوری که شب خوابم نمیبرد...

 

یاد اون روزا بخیر...حالا چی؟کاش بزرگ نمیشدم...اما کاش رو کاشتند ولی سبز نشد....

سلامی دوباره

سلام

سلامی به گرمی نوشیدن چای لیپتون کنار پنجره رو به خیابون

سلامی به طول 500 کیلومتر که من رو از زادگاهم دور کرد

سلامی به عرض 4 سال نبودنم....

به توکل نام اعظمت

بسم الله الرحمن الرحیم

شروع میکنم

ولی با تفاوت اینکه دل نوشته هامو براتون به اشتراک میذارم...

ساعت 21:47 روز 23 بهمن 1395

بنده خدا دیگه هنــــگ کــرده!!!!!!!

بنده خدا دیگه هنــــگ کــرده!!!!!!!


غیر از اینه!!؟؟

رفیقم اینترنتی با یکی آشنا شده ازدواج کردن دختره مایه دار، خوشگل ، توپ

.

.

.

.

.

.

.

.

 

.

.

 

اون وقت من چیکار می‌کنم تو اینترنت؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هیچــــــــــــــــــــــــــــیییییی

پست میزارم تا شماها کامنت بذارین،

تازه اگه بذارین

که اونم نمی ذارین (:

 

یادتونه!!!

یادتونه؟؟؟

سر کلاس تند تند بچه هارو میشمردیم که ببینیم کدوم پاراگراف از درس به ما میوفته بخونیم

بعد اونو کلی تمرین می کردیم!  ))))))))))

 

رمزگشایی

حقیقتی کوچک برای آنانی که می خواهند زندگی خود را 100% بسازند

اگر

A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

برابر باشد با

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26
آنگاه داریم

Hard work (تلاش سخت)

H+A+R+D+W+O+R+K

8+1+18+4+23+15+18+11=98%


Knowledge (دانش)

K+N+O+W+L+E+D+G+E

11+14+15+23+12+5+4+7+5=96%


Love (عشق)

L+O+V+E

12+15+22+5=54%


خیلی از ما فکر میکردیم اینها مهمترین باشند مگه نه؟!!!

پس چه چیز 100% زندگی را میسازد؟؟؟


(پول) Money

M+O+N+E+Y

13+15+14+5+25=72%


پس برای رسیدن به اوج چه کنیم؟

.
.
(نگرش) Attitude

1+20+20+9+20+21+4+5=100%

.اگر نگرشمان را به زندگی، گروه و کارمان عوض کنیم زندگی 100% خواهد شد

سخت ترین کار در ایران…

یکی ازسخت ترین کارا تو ایران اینه که وقتی داری از جلوی یه خونه رد میشی که درش بازه ، تو رو نگاه نکنی!!!

پزشک و مهندس

یک پزشک و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.  
پزشک رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ 
مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید.

پزشک دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد.

این بار، پزشک پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با پزشک بازى کند. 
پزشک نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به پزشک داد. 
حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا  دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» پزشک نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ  زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند. 
بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ دلار به او داد. 
مهندس مودبانه ٥٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. پزشک بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و  ۵ دلار به پزشک داد و رویش را برگرداند و خوابید!!!! 

اعتیاد به اینترنت

یکی از نشونه های اعتیاد به اینترنت اینه که وقتی از بیرون میای اول سیستمو روشن میکنی که تا لباستو عوض کنی سیستم بالا اومده باشه بتونی بری سر ِ اصل ِ مطلب 

تو گیم هم نمیتونم بخرم!!!!

چند وقت پیش تو چهارباغ پورشه دیدم . داشتم به این فکر میکردم که من توNEEF FOR SPEED هم پولم نمی رسه اینا بخرم